مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

آنچه گذشت...

آسمون ابریه ابری...

دل من و نسرین هم ابریه ابری...

فقط ابر ما خستگیه و ابر آسمون بارون...


نسرین میگه : پس چرا نمیاد؟

میگم چی؟ 

میگه بارون...

.

هرکی ندونه فکر میکنه نسرین عاشق بارونه! ولی من میدونم کسی که بارون دوست نداره چرا بازم منتظرشه.. 

خستست..

هدی خوابیده. اونم خستست...

منم خستم...

.

.

نسرین میگه هوای دل منم ابریه.. مثل ابرای آسمون!

خواستم به نسرین بگم مال من چند شبه تک و تنها تو اتاق میباره،... ولی گفتم بی خیال!

باید بهش روحیه بدم... باید شونه خستگی هاش شم...

.

.

نسرین داره گریه می کنه.

.

.

و من شونه خستگی هاش شدم... با شونه لاغر و خستم!

...

نسل تغییر کرده.. همه چی تغییر کرده.

میگن هر کسی توی هر سنی هست فکر میکنه مشکلی که داره بزرگترین مشکله دنیاست ولی باور کن غم هم فرق کرده... باور کن این غمی که یه دختر 3-22 ساله داره میکشه خیلی سنگینه.. خیلی سنگین تر از سنش..

.

.

نسرین میره سراغ گوشیش... هدی توی خواب ناله میکنه...

.

.

و من خیلی ناراحتم از غمشون و خیلی خوشحالم از داشتنشون..

توی سختیها تکیه گاهم شدن... 

مثل الان که هدی به یه هفته رسیده محبت های... مادرانش!

مثل الان که دوران کنکور من و نسرین با همه باهم بودنهامون خاطره شد.. از اون خاطره ها که وقتی چند سال گذشت هر شب دوست دارم مرور شن.. مثل وقتی رو طهورا نشستم! مثل وقتی که نوشتیم مینوس! بیست شناسی! لایبرنت! مثل شبای امتحان که از استرس و خستگی آهنگ میزاشتیم و مثل دیوونه ها می رقصیدیم! مثل وقتی به یگانه گفتم دوستمون هدی! مثل ادا بازیه سر مارو می خوره! مثل سوتی های همیشگی هدی! مثل هیراکس تیشن من! مثل سوسیس بندریه فری کثیف بابل! جیگرکی پاتق مهسا! مثل وقتی دیر وقت رفتیم بیرون و هدی گفت وای من موبایل نیووردم اگه یهو پراکنده شیم چی!؟! مثل لذت بودن توی امنیت خونه خانم شکری! مثل ماشین کمری! مثل شما خودت دیدیه خانم شکری! مثل خانمی که به موبایل نسرین زنگ زد و گفت منزل کریمی؟! ...

.

.

یادمه 4 سال پیش به خودم گفتم یا تهران یا حداقل معماری شهرستان!! 

باورم نمیشه شدم ترم آخری رشته کامپیوتر دانشگاه علوم و فنون!...

اینم تموم شد... با همه خاطره هاش...با همه خوبیها و بدی هاش...

.

.

کی میدونه بعدش چی میشه؟

خدایا خیلی باحالی! بی صبرانه منتظر سوپرایز بعدیتم... 

...!

نظرات 8 + ارسال نظر
روزهای بی بازگشت جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:19 ب.ظ http://thehumanlife.blogfa.com

همچنین
بله..بله.. هم شما هم کوچولوهای نازنین تان
:-)

(به مهسا: P: )

چه دل و قلوه ای میدید به هم!!! :)

marham چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ

khoshbakhtam
fek konam moarefe hozooret hastam
asheghetam hoda

روزهای بی بازگشت دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ http://thehumanlife.blogfa.com

مرهم جان، هدی هستم.

marham یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ

vaaay ke cheghad khandidam
bishtar az inke mikhain hamdigar o zaye konin
vali az onjaei ke in weblog nevis ye rabetei ba man dare man bishtar az sutiaye maral e aziz khandam gereft
albate sutie nasrin kheeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeili khafan bood
in o baraye hamatoon migam
dar ayande vaghty deletoon kheili gereft
yade in khaterate hobetoon bioftin
marhame kheili khobie baraye deletoon
man tajrobe daram
moafagh bashin hamatoon

ناشناس چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ق.ظ

اللهی من بمیرم واسه دل این نسرین. معلومه شخصیت فوق العاده ای داره این خانم. بهش غبطه می خورم. واقعا میگم.

ناشناس متخلص به جونز






ای جونزززززز... من کشته مرده این ناشناس بودنتم خواخور :)
حدست درسته! انقدر شخصیت فوق العاده ای داره که ... دست رو دلم نذار که خونه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد