مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

دل من قصری شده برای دلتنگی هایم...

دلتنگی جان سوزی قلبم را احاطه کرده

و قصد سفر ندارد

چراکه این قلب

آنقدر از مهر او بزرگ شده،

که دلتنگی

جایی بهتر از آن پیدا نمی کند...

دل من قصری شده برای دلتنگی هایم... 

که همیشه با من است

در اتوبوس،

در تاکسی،

در عروسی،

در عزا،

در نقاشی ها،

در طرح های نا خواسته و خواسته

در روزهای تقویم،

در عروسک ها،

در کتاب ها،

در فکرم،

در آرزوها

همه چیز ...

همه چیز جرقه ایست برای گر گرفتن دلتنگی...

و صدا کردن چشم برای خاموش کردن آتش دل،

قطره به قطره...


دلتنگی هم چنان واژه ایست که بیش از گاه و بیگاه به آن دچار می شوم...

نظرات 5 + ارسال نظر
روزهای بی بازگشت چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ب.ظ http://thehumanlife.blogfa.com

فکر کنم هیچ وقت نتونم بفهممت :-|

اوا چرا؟؟؟؟!

روزهای بی بازگشت چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:20 ق.ظ http://thehumanlife.blogfa.com

خوشحالم یکی رو پیدا کردی که بتونی باهاش صحبت کنی. درد دل کردن با کسی که دردش از جنس درد توئه.. خیلی..

مرسی البته فعلا صحبتی نکردم...
توکه میدونی، خیلی اهل درد و دل کردن نیستم :)

majid a چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:51 ق.ظ

با حسرت گذشته رو خوردن آینده هم ازدست میره!

بحث حسرت نیست... دلتنگی به من احساس حسرت نمیده.. نمیگم حسرت ندارم، چرا... یه ای کاش بزرگ تو زندگیم هست که حسرت می خورم کاش نبود و فعلا صلاحشو نفهمیدم ولی دلتنگیم از حسرت نیست...
یاد حرف شازده کوچولو افتادم وقتی می گفت:
" قشنگی ستاره ها واسه خاطر گلی یه که ما نمیبینیمش..."
من از قشنگیا و گلی که باعث این قشنگیا شده گفتم.. هرچند شاید چاشنیش چند قطره باشه

سوی اشکم نگهت گرم خرامید و چه زیباست
آهوی وحشی و در چشمه ی روشن نگرستن

( زنده یاد سهراب)

student دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ http://mnway.mihanblog.com/

سلام مهسا جااااااااااااااااان
خوبی عزیزم؟
باز دل تنگم تنگ تر میشود نمیدانم چه کنم تصورس را کن فردا ها مرا مچاله در گوشه سرد زندگی ببینند که از دلتنگی به خود میپیچم
آنگاه...
موفق باشی گلم

سلام ساناز جان
خدا نکنه بابا مچاله چیه :) ایشاالله همیشه شاد و سلامت باشی

مهتاب دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ق.ظ http://motherly.blogsky.com

من زمانی که سن تو بودم همینطور دلتنگی ها رو داشتم... شاید باورت نشه ولی همین حس و حال خیلی از فرصت ها رو از من گرفت... همین حس و حال باعث شد که الان سرشار از پشیمونی از انتخابی بشم که می تونست بهتر باشه... من تو شرایطی با همسرم ازدواج کردم که سرشار از حس ناکامی بودم... و من شاید اگه روحیه بهتری داشتم بهتر می تونستم فکر کنم خیلی چیزها یی که امروز داره زجرم می ده همون ایتدا قابل دیدن بود ولی من نیاز به یک تکیه گاه داشتم.. نیاز به یه دست داشتم که دست هام رو بگیره .... خیلی دوست دارم ااز همه چیز بنویسم شاید تجربیات من بتونه بهت کمک کنه... در ضمن اگه این همه دلتنگی برای یک جنس مذکره... باور کن باور کن باور کن ارزش نداره...

نمی دونم باید چیکار کنم ...
خیلی ها شرایط منو داشتن و زندگیشون داغون شده خیلی ها هم صبر کردن و نتیجه صبرشون اونقدر خوب بوده که میگن برگردیم عقب بازهم همین راهو انتخاب می کنیم ... یعنی هرکس با شرایطی که داشته نصیحت میکنه...
باید باهم صحبت کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد