مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

سفری برای شروع دوباره

من برگشتم... 

از جایی که رفتنش برام جون دوباره گرفتن بود و برگشتش برام جون دادن ...

از جاییکه وقتی به خودم میومدم میدیدم دارم هی نفس عمییییق میکشم که حال و هواش بره توی وجودم. از جاییکه انقدر همه چی سبک و زلال بود که دلم میخواست توش غرق شم. از جاییکه 4 سال دوران دانشجوییم یه ور و این 3 روز یه ور... از حرم امام رضا برگشتم، از پیش 8نفری برگشتم که بی شک هرکدوم یکی از فرشته های خدا توی زمین بودن، هرکدوم یکی از عاشقای خدا و هرکدوم دوستی برای تمام زندگیم...

شاید دیگه نبینمشون، شاید ... ولی حتی اگر هم اینطور شه مهم نیست چون تیکه ای از جون و باور و اعتقاداتشونو طوری 2دستی تقدیمم کردن که تا هستم و نفس میکشم یاد و خاطرشون باهامه.

من 8 دوست جدید در خوابگاه شماره 8 در شهر امام 8ام پیدا کردم.

حس میکنم یه خواب بود.. الان که لپ تاپو باز کردم و خودمو رو تخت توی اتاقم دیدم یهو شک کردم که این 3 روز واقعی بوده! یعنی می خوام بگم انقدرررررررر عالی بود :)

زینب،هانیه1،فهیمه،نیلوفر،زهرا،فاطمه،راضیه و هانیه2 ... بابت تمام داشته هاتون که تمام نداشته های من بود و شما صمیمانه و خالصانه و دوستانه و خواهرانه بهم دادید ممنونم.

امام رضا.. نعمتی هستی برای ایران و ایرانی که اگه لحظه ای درک میکردیم ،خوشبخت ترین انسانهای روی زمین بودیم. فقط همینو میتونم بگم...

امام رضا.. 

امشب دلم از دوریتان گریست... 

بگذار بگرید تا بداند هرآنچه که خواست،نیست...


من اینجام، تهران... اما دلم پر میزنه دور ضریحت آقاجون. خوش بحال کبوترات

شنبه 1مهر91-چهارشنبه 5مهر91



نظرات 11 + ارسال نظر
الهام سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ق.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

دلم یک همزبون می خواد
یه دوست مهربون می خواد
یکی باشه پیشم باشه
مثل یک نقطه روشن
توی تاریکی پیدا شه.

دلم تنگه.کاش...

روزهای بی بازگشت چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:40 ب.ظ

معذرت می خوام.. :(

آدم با بچه دعوا می کنه!؟ :(

روزهای بی بازگشت جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:27 ب.ظ http://thehumanlife.blogfa.com

اعتراف می کنم خندیدم!!

آه...هشتا کامنتمو بهم ریختی... داشتم یه رابطه عارفانه عاشقانه معنوایانه پیدا میکردما.....

روزهای بی بازگشت پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:09 ق.ظ

اصلا و ابدا قصد لودگی ندارم! باور کن. اما دیدم تا هشتمی رو هم نذارم.. نمی تونم برم بخوابم.

ایشاالله سفر حج قسمتت بشه عزیزم.

مرسی عزیزم..پست راجع به هشت تا دوستم در خوابگاه شماره هشت شهر اما هشتم با هشت تا کامنت تو واقعا دیدنی شد...

روزهای بی بازگشت پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ق.ظ

خودم فهمیدم سوتی دادم :(( حالا که چی..

سوتی دادن تو که چیز عجیبی نیست!!!! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد