مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

یه آرزو تیک خورد !

صاف میرم تو دیوار نه ببخشید سر اصل مطلب! من به یکی از آرزوهای کوچولوانم رسیدم 

الان دقیقا آرزوهام شد 897 به توان 321  ضربدر 136 به علاوه 1369 منهی یک !!!

همیشه دوست داشتم وقتی برف یا بارون میاد ساعت 1 2 شب تنها بزنم بیرون و راه برم... بعد وایسم بارش اونها رو وقتی از زیر نور چراغ برق می گذرن نگاه کنم.. اون وقت چشامو ببندم و بگم خدایا خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خوشگلی.

این آرزو واسه منیکه هوا 5 هم تاریک بشه باید برگردم خونه یه آرزوی محالی بود.. شمال که دانشجو بودم شده بود تا 12 هم بیرون باشم ولی نه تنها! یعنی جرئتشو هم نداشتم .. همیشه می گفتم این آرزو رو باید به گور ببرم چون بعدا هم شوهرم نمیذاره من اینکارو بکنم...

ولی امروز یه آرزوی تو گور رفته زنده شد، زد بالا و انرژیش همه جون من رو تازه کرد!

داستان ازین قرار بود که بابا 6 بیدار شد به این نیت که اگه برفه بیاد منو برسونه،  منم که قبلا گربه رو دم حجله کشته بودم به روی خودم نیووردم و گفتم چه فرقی داره! خودم میرم... و بابا هم صاف رفت خوابید... وقتی زدم بیرووون وااااای!!! هوا تارییییییییییییییییک برف قلمبه قلمبه میومد و من اولین نفری بودم که تو کوچمون روی برفها راه میرفتم.. اولین جای پاها مال من بود  باورم نمیشه...

خلاصه داره بیشتر باورم میشه چند روز دیگه آخر دنیاست چون آرزوهای من داره کم کم به حقیقت می پیونده و این یعنی خدا هم دلش برام سوخته که دیگه انقدرررررررررررررر ناکام بخوام از دنیا برم



26/آذر/91 (دقیقا 5ماه دیگه 23 سالم میشه )


نظرات 10 + ارسال نظر
دختر شمال چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام
دور استخر لاهیجان،چقدر این مسیرو دوست داشتم،با خیابون پوشیده از درخت چنار سمت چپش،با ردیف گلای رز صورتی که توی اردیبهشت باز می شدن،دقیقا تو فضای سمت راست...با خنکای نسیمی که از استخر می وزید...
یادش بخیر
خوشحالم گذرم به اینجا افتاد و این عکس رو دیدم،ممنونم
موفق باشی

جدی اینجا استخر لاهیجانه؟!!!

را ش دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

بابا چه می کنن این وطن پرستا ؟؟؟
آقای امین زاده بیاین معامله...بابل بهشت مال شما اون تهران جهنمی هم مال ما...شما حاضری؟؟
(البته فقط از نظردانشگاهاش)
راستی بچه ها جای شماها خالی امروز هوا اینجا حسابی قاطیه...20 دقیقه بارون میزنه داغون...یه ربع آفتاب شدید...بعد باد وحشتناک...دوباره 20 دقیقه بارون...
4 فصل که میگن همینه دیگه ...اینم یه نمونه وطن پرستی

خیلی جالب بود راشین... انقده حال می کردم هوا خل میشد میریخت بهم! خود درگیریهاشو دوست دارم
معامله انجام شد بگید من بیام حق الزحمه کارمو بگیرم

majid دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:52 ق.ظ

راستی،بابل بهشته،مگه غیر اینه؟
حداقلش از تهران بهتره

بله غیر از اینه!!!!
بابا شما رفنید موندید میدون آزادی! خوب معلومه میگید بابل بهتره! بابا آزادی یه زمانیییی مهم بود الان تهران خیلی فرق کرده! نمی دونستید؟!!!
بیاید بالا تر بهشت رو خواهید دید! البته می دونید که؟ بهشت و جهنم کنار همن :) مراقب باشید وسیرو اشتباه نرید

majid دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ق.ظ

تو علوم فنون عادت به تنبلی کردیم اینجا سخت گذشت
ولی کم کم بهتر شد،بهرحال ترم یکی همین میشه دیگه
امید داشتم امروز برف بیاد،برف نیومد هیچی،آفتاب شد!!!
این یعنی تا دوروز آینده خبری نیست

آخیییی ترم یکی! چقدر نوستالژی زد برام

الهام یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

چه حالی کردی خدایی!
امیدوارم همیشه نگاهت به دنیا و اطرافت همین طوری قشنگ باشه.تو قشنگ نگاه کردی که قشنگ دیدی و قشنگ لمس کردی و قشنگ عشق کردی. خیلی ها با دیدن برف به خودشون لرزیدن و گفتن اه باز سرما اومد.اونوقت پتوشون رو کشیدن روی سرشون و با بستن چشماشون دست از شکایت بر داشتن.
راستی چقدر پشت زمینه ی صفحت قشنگه.هم رنگش،هم عکسش.
بدشم آخر دنیا نشده.این حرفا رو نزن.

آره واقعا...
آخه این چه زندگی ایه!!!!!!!!! اه! شب میای خونه دوباره شب میری سر کار برف کوفتیم میاد نمی تونی تیپی که می خواستی این هفته بزنی و بزنی و مجبوری با تیپت که فلان کفشو می خواستی بپوشی حالا پوتین بپوشی!! آخه این چه زندگی ایه!!!
گفتم اینارو بگم فکر نکنی خیلی تغییر کردم خوشحال شی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد