مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

دیده بر رهت دارم...



<<دانلود کنید >>


نظرات 9 + ارسال نظر
را ش شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ب.ظ

ممنون از تبریک هر دوتون...2 دی

روزهای بی بازگشت پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:07 ب.ظ

به راش:
والا منو که نمی کشه. ولی شومااا.. می خوای برو تو سنگری چیزی پناه بگیر. فقط دقت داشته باش سنگر خواهران باشه!! D:

چرا باور کردی درگیر مسائل جانبی شدی؟؟؟ وقتی تصویر یه آدم برفی رو چسبونده وسط پستش.. وسط یه چیزی میشه حاشیه ی اون چیز!؟!؟!؟ [آیکون نکته سنجی]

پیشاپیش زادروز شما مبارک باد. درود و صد بدرود!! :))

الان این طوری شدم . (کلا بهم میگن حرفای منو باید با طلا نوشت زد بالای طاق سالن پذیرایی خانه یا مثلا سرسرا). با سپاس فراوان.. همچنین.

هدی جان چی شد که فکر کردی شومارو نمیکشم؟!! (شوما رو گفتم فقط واسه خوش اومدن راشید جدنم والا من باادب تر از این حرفام)
هدی جان بزار جواب درودتو بده بعد بدرود بگو!!!!
خود شیفته فراهانی!!!

را ش پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:16 ق.ظ

عاشق شووما گفتن بجای شما گفتنم...واسه همین از کامنتت بصورت ویژه خوشم اومد...بیا بیخیال شیم هدی...مهسا اگه این کامنت ها رو ببینه دوتامونو کشته...بس که درگیر مسائل جانبی شدیم...خب تقصیر خودشه...عکس باحال میذاره...ماهم دعوامون میشه... منم متولد دی...عشق زمستون و آدم برفی...یه درصد به این فک کن بخوام زندونیش کنم

هدی آرزوت برای مهسا خیلی قشنگ بود...منم همین آرزو رو برای دوتاتون دارم مخصوصا اون تیکه"پوزخند زدن" که فک کنم خیلی از مشکلات آدما رو حل کنه

حیف دستم بهتون نمی رسه والا احتمالا الان 21 دسامبر مصادف با ریختن خون شما دوتا میشد!!
تولددددددددد تولددددددددددد تولددت مباررررررک چند دی ای عشقم؟
مرسی از دعات عزیزم....

روزهای بی بازگشت چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:25 ب.ظ

در ضمن دیگه با کامنتای من، بد صوبت نکن.

به راش: حالا که این طور شد می ذارم بک گراند سیستمم!! P: *
در ضمن شوما باور کردی میشه آدم برفی نقل و انتقال داد اونم این فرمی!؟

شوماها حتی به آدم برفی هم رحم نمی کنید.. می خواید زندونیش کنین تو فریزر.. آدم برفی به این مهربونی.. که واسه شادی دل شوماها.. واسه دل بهار خانوم.. خودش آب میشه.. [آیکون بینی بالا کشیدن] .دوستتون ندارم.

* آدمو مجبور به استفاده از آیکونای یه خرده نامؤدبانه می کنین. ;)

وبلاگ خودمه !دوست دارم !میتونم بدم صوبت می کنم،حرفیه؟
والااااااااااااا !!!!

روزهای بی بازگشت چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:14 ب.ظ

گوش دادم.. آره خیلی قشنگ بود و خیلی قشنگ تر اشکم رو در آورد. و به این فکر کردم.. به این فکر کردم که از حال درونیت بی خبرم و اگه چیزی نمی پرسم واسه اینه که نمی خوام دخالت کرده باشم و کلا ترجیح میدم اگه کسی خواست با من.. خب.. با من درد دل کنه خودش این کار رو می کنه. اگه چیزی نمی گم یا نمی پرسم دال بر بی اعتنایی نیست.
و به طور کلی:
از خدا بیش از هر چیزی واست آرامشی درونی رو آرزو می کنم. آرامشی که در برابر هر گره کوری که بهش خوردی صبورانه پوزخندی بهش بزنی و بگی.. من تو رو هم باز می کنم.
می خوام بگم اگه دور باشم یا اگه نزدیک، گوشه ی دلم همیشه واست می خوام که دلت قرص باشه.

مرسی دوست خوبم...
وقتی بر میگردم به روزایی که گذشت فکر می کنم یه لبخند شیرین میاد رو لبم .. اونم بخاطر حضور تو..
تمام قسمت های تاریکی که داشتم بودن مهربون تو، بغل کردنات اشک تو چشات جمع شدن همه و همه بهم دلگرمی میداده و میده
مرسی که انقدر خوبی و امیدوارم آدمهای خوبی سر راهت قرار بگیرن تا همیشه بتونی خوب و مهربون باشی
تو همیشه نزدیکی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد