مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

دیروز، روزی بود که گذشت...

بعضی وقتا "دیروز" خیلی کلمه خوبیه... اینکه میدونی یه روز مزخرفی بوده که گذشت... نه امروزه نه فردا! دی روز بود...هنوز مزه گندش زیر زبونته ولی تموم شد رفت.... 

آخ که من گاهی عااااااااااشق صرف کردن فعل های ماضیم... 


- دیروز با کیفم رفتم تو آینه بغل یه پژو و مرد با نگاهش فحش رو به جونم کشید...

- دیروز کرایه تاکسیمو دادم و موقع پیاده شدن دوباره کرایه دادم و راننده و مسافرا به حالت یه بدبخت بی نوا نگام کردن...

- دیروز یادم رفت باید موقع رد شدن از خیابون دو طرف رو نگاه کرد و یک ماشین با بووووووووووووق میلیمتری از کنارم رد شد...

- دیروز دم در دانشگاه شهید بهشتی وایسادم و بجای ونک میگفتم هفت تیر!!! و تاکسی ها مثل یه کودن نگاهم میکردن! تا اینکه یه خانم گفت از اینجا هیشکی نمیره هفت تیرا! گفتم چرا من خودم از ونک اومدم اینجا! آخ ونک!!! چرا میگم هفت تیر؟!!!

- دیروز حالم از خودم بهم خورد...


آهای! دیروز! ... دیگه نمیذارم امروز و فردام بشی... دیگه نمیذارم...


-------------------------------------------------------------------------------------------------------

 پ ن 1: به ذهنتون بگه فضولی نکنه

 پ ن 2: صبح صدقه داده بودم که اینطور به خیر گذشت...

 پ ن 3: چی میشه گفت در مقابل این نگاه ها... واسه مایی که سینما 6 بعدی هم دیگه واسمون لوس شده ... فکر کنم فقط وقتی خدا رو ببینیم قیافمون این شکلی بشه...

 الهی بمیرم... الان داره فکر میکنه چطوری یکی از خودش اون توهه...



 پ ن 4: دیروز فهمیدم بعضی آدما خیلیییی بزرگن... اونقدر که نمیدونم روح بزرگشون چطور توی  یه کالبد خاکی و کوچیک جا شده...


نظرات 18 + ارسال نظر
farshad پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ب.ظ

بله دیگه..خوب شد حالا..اینقدر نفرین کردین من رو که امرکز لپ تاپ محرتمم رو در اب شناور دیدم و فعلا ها بتید با گوشی بیام..حالا ویگه اگه اینقدر نظر تو یک پست دیدین..بتز بیاین اینجا و به این دوست گرامیتون گیر بدین

من کی نفرین کردم ؟!!!
چه نعمت بزرگی بود درست تایپ کردنتون...

روزهای بی بازگشت دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ق.ظ

عــــــزززززززیزززمممم... می خواستم بیام بگم ادامه سفرنامه هاتو کی می ذاری!؟ که این همه جواب کامنت دیدیم.

ممنون که مزاحم نمیشی.. خوب از دفعه قبل یاد گرفتی (پیرو این کامنتا:
http://thehumanlife.blogfa.com/comments/?blogid=thehumanlife&postid=199&timezone=12600)

فقططط... لطفا گلاسه ای.. بستنی (با طعمای شکلات هلندی و لیمو ایتالیایی) ای.. چیزی بیار.

بله.. سنسیتیو شدم (پیرو این کامنت (آخری) :

http://mik.blogsky.com/Comments.bs?PostID=221

)
اون " بی - - -" هم دیگه نگو لطفا. فالگیرمون (!!!) می دونه چه حس بدی می شم.
تا تو باشی دیگه اینجوری.. این همه روز پشت سر هم، نری و پشت سرتو نگاه نکنی(!!!) .

وقتی کسی نیست تا دلتنگت شود ، بودن را چه سود...

روزهای بی بازگشت یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ب.ظ

@ farshad

سپاس.

فکر کن با خستگییییییییییییی بیای ببینی 9 تا کامنت جدید داری! نیشت تا دندون آخریت باز شه و پر شدگیشم معلوم شه بعد ببینی هر 9 تاش دیالوگای چت دوتا انسان ! است با هم!!!!
واقعا کی جواب این خنده ماسیده شده رو میده؟!

farshad یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:17 ب.ظ

@روزهای بی بازگشت:باور بفرمایید تایپ کردن با گوشی جزو یکی از سخت ترین کارهاست...پس ادن سعی میکنه تعداد واژگان رو به حداقل برسونه..ما باز هم به روی چشم..

یعنی من کشکم این وسط!!!!!!

روزهای بی بازگشت یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:15 ق.ظ

@ 2 farshad

ممنون میشم اگه خواستین عنوانی رو که باهاش کامنت می ذارم، جایی بنویسید.. کامل بنویسید.

اوهو...یعنی می خوای بگی بهت بر خورد؟!اصلا ازین به بعد من بهت میگم
" بی باز"
به قول فالگیرتون میخوام پاشنه آشیل نشه برات عشقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد