مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مجردی؟ فلیس منی!

ازدواج...

6 لغت ساده که امروز سخت ترین کلمه رو تشکیل دادن

با 2 نقطه و هزار و یک حرف که توش پنهون شده




اوضاع خیلی خرابه...سن ازدواج مثل لوبیا سحرآمیز داره قد میکشه بالا و توانایی تهیه مایحتاج زندگی هرروز با سکته بیشتری همراهه.. و جوونا این وسط موندن انگشت به دهن.

پسر باید شیر وحشی باشه که قصد سر و سامون گرفتن کنه مخصوصا اگه پشتوانه مالی نداشته باشه، اونم تازه تازش اگهههه بتونه از دختری که دختر آرزوهاشه خواستگاری کنه... و دختر که سال به سال سنش بالا تر میره و ترس تنهایی و بی پناهی و برچسب ترشیده شدن و بچه نداشتن پا میذاره رو خرخرش! آخر سر همه آرزو ها و توقع هاشو باید با یه ماچ آبدار بذاره لب طاقچه و با کسی که هرکی می شنوه اولین چیزیکه میگه اینه که "کیییییییی؟!!!!!!!!!!!!!"ازدواج کنه... تازه این وسط اجازه پدر و مادر و خواهر و برادر و نوه و ... میشه قوز بالا قوز

حالا تو بیا واسه خودت معیار بذار... میخوام ال باشه، بل باشه،جیم بل باشه!!! بروووو بابااااااااا

میدونی دور و بر من داره چه اتفاقی میفته؟ دخترهایی که با سختی درس خوندن،پاک و سالم خودشونو نگه داشتن،گاها فوق و دکتری گرفتن و الان با سختی میان سر کار ، مجردن.. چون براشون سخته از خیلی چیزا بگذرن ... و پسری که با سختی سالم به این سن رسیده به خودش جرئت داده و تصمیم گرفته ازدواج کنه میره سراغ دختری بسیار پایین تر از خودش (منظورم عدم تفاهمه) که هم به نیاز و خواستش از تشکیل خوانواده رسیده باشه هم خیلی سرخورده نشه...

تو شرکت،دانشگاه،کلاس نقاشی،اتوبوس ... اکثرا مجرد! آخه این چه وضعشه...

تازه نمیگم از فساد..نمیگم از افسردگی ها... نمیگم از خودکشی ها... نمیگم از فرار از دست مردای وسوسه باز... نمی گم از فرار از دست زنهای شیطان صفت...



خدایا، خودت وکیل! این انصافه؟ 

جهیزیه (یخچال 7 میلیون!) . خونه ( 200 به بالا!) . سالن ( اوووووف!) . سرویس (15 به بالا!) . حلقه ( 2 به بالا!) ... اینایی که میگم شرایط ازدواج تقریبا ساده و خوب  4-5 سال پیشه ها که الان این قیمت شده...!

ازدواج؟! 

یه زمانی بود به جوون میگفتن ازدواج کن! میگفت فعلا نمیخوام! الان شرایط طوری شده جوون میگه می خوام ازدواج کنم! میگن نمی خواد!!!!


پ ن 1: امروز خبر رسید یکی از آقایون با یکی از خانومای شرکت دیشب نامزد کرد... و مثال کاملی بودن واسه حرفی که زدم و من خیلی ناراحتم... مخصوصا که میدونستم یه دختری هست که 3 ساله خیلی این آقا رو دوست داشت و فقط منتظرش بود... فقط منتظر... و چه انتظار سختی کشید و به چه نتیجه تلخی رسید...

پ ن 2: توروخدا انقدر سختش نکنید... توروخدا

پ ن 3: دلم میسوزه...

نظرات 8 + ارسال نظر
marham یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:44 ب.ظ

cheghad delam baraye oon dokhtar sookht
rast migi age miraft jooloo motaham mishod ke toor kardan va alanam ke ....
ye chize dige ham hast
to fek mikoni javoonaye emroozi ba in hame edeaa
girim hame ham asoon begorian
mitoonan az sefr shoroo konan?

مهدی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:35 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام باید خدمتت عرض کنم که علاوه بر اینکه بسیار از خوندن متنت و نحوه ی تحلیل این مسئله اجتماعی وحشتناک خوشم اومد مورد دیگه این بود که اون دو خط اول نوشته فوق العاده وسوسه انگیز بود برای خوندنش و البته عکسی هم که گذاشتی کاملا زیبا و مرتبط بود
خیلی خوشحالم که همچین متنی و خوندم

ممنون :)

majid چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ق.ظ



فرشاد سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ق.ظ HTTP://SIMPLEASRAIN.blogfa.com

درسته یک همچین حرف هایی زده میشه...ولی بحثه اینه که اگه واقعا علاقهع ای در بین باشه و فرد بدونه که از نظر شرایط..{سنی ،فکری ،فرهنگی و حتی همون مالی که فرمودین..}با هم مشکلی نخواهند داشت..چه پسر و چه دهتر به نظر من باید علاقش رو ابراز کنه ..تا طرف مقابل بدونه..برای جلوکیری از حرف و حدیث ها فقط خانم ها باید مراقب باشن بیشتر...
آخه اگه این علاقه ابراز نشه..واقعا شاید شخص هیچ وقت نفهمه...ولی بحثی که هست..شخص باید آماده باشه که ممکنه علاقش یکطرفه بوده باشه تمام مدت...و نمیشه که همیشه جواب مثبت بده شخص..چه مرد چه زن..و این قسمتشه که سخته..+اون قسمتی که باید عقلانی تصمیم بگیری که به هم میخورین یا نه....در حالی که احساست داره قل قل میکنه...

بله دیگه...اومدیم اینا دو نفر بودن...بعد چی میخواستین جواب نفر دوم رو بدین:)

شاید درست باشه... :)
می خواستم بگم برو جوابتو از اولی بگیر

فرشاد یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ب.ظ

چی بگم که حرف برای گفتم زیاده و این مرورگر های گوشی یاری نمیکنن با کیبورد..یاد p990 بخیر..
یادمه بباگ قبلیم رو که زدم دلیلش یک درگیری عاطفی بود که هیچ وقت نفعمیدم یکطرفه بوده یا نه...ه فم اونجا این بود که تکلیفم رو با خودم مشخص کنم..اینکه واقعا با کی میخوایم بریم 13 بدر..شما اینجا فقط به یک بعد قضیه اشاره کردین..اما همونطو که فالگیرجان هم گفتن قضیه چند بعدیه ..و این حلش رو پیچیده کرده..
ولی واقعا جا داره یک پست هم راجع به مشکلات غیر مالز بزارین..اونا هم باور کنین که زیادن...
در مورد اون دختره هم با جناب فالگیر موافقم..باید اقدام میکرد ...و یکطوری به طرف میفهموند..اگرم طرف میدونسته و پا پیش نذاشته هم همون بهتر که سر نگرفته....

الان من باید به اسم فارسیبتون یه جواب دیگه بدم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد