مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

دل نشکستن هنر می خواهد ...

لیوان شکست ...

پیرمرد جارو به دست آمد . 

-  "شکست ؟ "    

 نگاهش کرد.

-  "فدای سرت ! دلت نشکند ... "

اشک در چشمانش حلقه زد ...   

من و تلاش برای یافتن زیبایی


مارال و غزال... دوقلوهای همسان... هم مدرسه ای من تو دوم راهنمایی.. 2 ماه قبل تو اتوبوس غزال رو دیدم و انقدر ذوق کردم که با اینکه اون ته اتوبوس بود و من وسط اتوبوس، دست تکون دادم و گفتم ببخشید خانم؟ شما راهنمایی پویا می رفتید؟تا گفت بله، بعد 10 سال از آخرین باری که دیده بودمش،  گفتم مهسام مارال! یادت نمیاد؟... 

هفته بعد وقتی زد به بازوم و من از درد اشک تو چشمهام جمع شد یاد دستهای سنگینشون و هندبال بازی کردناش با خواهرش افتادم که بی نظیر بود...2 تایی یه تیم بودن ولی دیگه مارال نبود... یعنی نیست... مارال 18 سالگی سرطان میگیره و بعد کنکور میره... میره تو آسمون عکس پایین... آسمونی که منو غزال هرروز صبح از زیرش رد میشیم و من باز به اشتباه ، مثل روز اول که تو اتوبوس دیدمش به غزال میگم مارال!  و از شرم نمی تونم تو چشمهای خوشگلش نگاه کنم... خیلی عجیبه از 1 آدم 2 تا بودن! 2 تایی بزرگ شدن! دوتایی یک شکل پوشیدن! و همه هر بار بگن تو کدومی؟! ولی حالا یکیش نباشه...

از وقتی غزال رو پیدا کردم مسیر رفتنم به شرکتو تغییر دادم...

 

ادامه مطلب ...