با تغییر قالب به استقبال بهار می رویم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن 1: زندگی...بوی بهار میدی... این بوت رو دوست دارم ..کاش بعضیا گند نزنن به این حال و هوا
پ ن 2: هر سال به خودم میگم امید داشته باش مهسا! سال دیگه! سال دیگه ... ولی معلوم نیست این سال دیگه دقیقا کدوم سال از سال های دیگست... اگه میدونستم چقدر عمر میکنم لااقل یه تخمینی میزدم یکمم این علم ریاضی به کارم میومد!
پ ن 3: مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی
جوابمو میبینی! میبینی چجوری جواب میده؟ آخه اسن انصافه؟ آدم انقدر رک!؟
بله دیگه بهار هم رسید...همه به این امید سال جدید زنده ایم..میگیم امسال دیگه قلان کار رو میکنم و فلان کار رو میزارم کنار...و کلی تصمیم خوشگل..ولی کیه که عمل کنه..:)..بازم ان شالله امسال...
بله دیگه... همه همین طوریم چون یه اشتراک خیلی بزرگ داریم اونم اینه که آدمیزادیم...
سلام
زندگی بوی لنت ترمز مترو و عرق و خستگی و شلوغی و دود و کلاه برداری و ترقه و ترکیدن و ترکوندن و سال نو و تبریکهای تکراری و حس و حال تکراری و ماهی بیچاره توی تنگ و خوابت میاد دم سال تحویل و تهمت و خرداد و بعد خرداد و تلویزیون و خس و خاشاک جدید و عمری که میره و پایی که به گور نزدیگ تر میشه!
سمت ما زندگی این بوها رو میده. خوش بحال اونایی که زندگیشون بوی بهار میده و باشه زندگی شما در پایان امسال بوی بهار بده.
اووووووف خیلی خیلی خیلی ضدحال بود کامنتتون!
بابا همه اینا که گفتی نشونه بهاره! همون عرق همون شلوغی همون بوی لنت همون خستگی... چیزایی که میگید رو قبول دارم! منم وقتایی که حال روحیم خوب نیست (مثل الان) بیشتر چیزایی که گفتیدو حس می کنم...سمت ما و شما هم نداره ولی تمام این خستگیاهای روزمره ذره ای جلوی اومدن بهارو نمیگیره... خودتو بکشی هم باز بوی بهارو از درختای جوونه زده و شکوفه داده میشنوی!
داره جون میکنه زندگی که با این همه کثیفی و بد ذاتی و آدمای نامردی که توش دارن زندگی میکنن باز از زمستون بودن دست میکشه.. من فقط میگم نامردیه با این اوضاع لااقل به خودمون سختی ندیمو خودمونو با بهار وفق ندیم...
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد
بهارت خجسته
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش میخوانند
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
مشکل اینجاست...
همینطور شما
تابستون بوی گیلاس میده.
(اینو همین الان تو دلم خطاب به تو گفتم. ببببععععددد.. یاد یه چیز بد افتادم. چرا یه چیز بد.. یه چیز خیلی خیلی بد و طعم گیلاس باید تو یه فصل باشن!؟ :( به قول گفتنی.. طعم گیلاسش رو باور یا ... !؟ )
(آدم از من کامنت نداشته باشه.. بهتر از اینه که کامنت های زهر S - a - e ای داشته باشه. اما من حالم خوبه. فقط داشتم سیر افکارم رو نشون می دادم بهت!!! من برم تا از اون پوق پوقا نیومده سمتم. :*)
در نرو وایسااااااااااااااااااااا ببینم پوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق
(چون نمی خواستم جزء بعضیا باشم چیزی نگفتم
امااا.. یه سوالی گیر کرده رو ذهنم.. نگم خفه میشم. چرا زندگی فقط اواخر اسفند باید بوی بهار بده!؟ مثلا نمیشه غروب جمعه های پاییزم بوی خوب بده!؟ یا شنبه های سرد زمستون!؟ )
واسه اینکه آدمیزاد بی جنبست بیشتر از 1 هفته خوشی و خوش بویی حالت رودلی و گلاب به روت ا....ی و ت... بهش میده... بازم بگم یا جوابتو گرفتی؟