خوب... 92... سلام
از چند روز پایانی سال 91 داشتم فکر میکردم که دوست دارم امسال چه رنگی باشه تا سفره هفت سینو بچینم... پارسال به افتخار ورود یسنا خانوم به خانواده (که همین الان یه پست راجع به تولدشم میذارم) رنگ صورتی رو انتخاب کردم.. و برای امسال... وقتی چشامو بستم دلم لک زد برای آرامش... واسه حسی که چند سالی هست ازش بی نصیبم... حسی که یک اتفاق دلهره ای رو تو جونم تثبیت کرد که علنا داغونم کرد... اتفاقی که 3سال ازش گذشت! و من هنوز با نزدیک شدن به 13 فروردین یادش میفتم و تنم میلرزه..هنوز شبهایی هست که کابوسش دست از سرم بر نمیداره..هنوز استرسش دستامو یخ میکنه...همه اینارو گفتم که بگم وقتی چشممو بستم دلم "آبی" خواست.. دلم آرامش رنگ آبی رو خواست... خدا همیشه برای من رنگ "آبی"و "سفیده"... گاهی سفید تر،گاهی آبی تر... و تصمیم گرفتم امسال "آبی" باشه... به آرامش آسمون،به وسعت دریا،به رنگ...به رنگ خدا...
الهی به امید تو...
@ Ra sh
Are.. faghat hamun diruz.
cherasham miduni dige... (icon e delam o shekundi.. boro halesh o bebar).
آهااا...مامان بزرگم سفره هفت سینش بیشتر شبیه سفره ناهار و شامه...بچه بودم پیش خودم می گفتم حتما ما هستیم اینا رو میذارن بیرون...ما که رفتیم زودی کل سفره میره تو یخچال:دی
سفره شما ترکیبی از این سفره و هفت سین عادیه...اسمش هم یاد گرفتم"حداقل هفت سین"
@روزهای بی بازگشت
چراااا؟؟فقط امروز؟؟از فردا دوستمان میداری؟؟
@ مهسا & را ش :
امروز دوست تون ندارم.
@روزهای بی بازگشت
زورت به بچه میرسه؟؟
خب میخواستی زودتر بیااااای
بچه ها دعوا نکنین....
من خودم یه سرچ زده بودم
@ را ش
تا تو باشی منو اذیت نکنی