اینجا کوچه یکم...کوچه ای شیب دار... انتهایش خانه ما...و مسیر هر روز من است
روزی حداقل دوبار ازش رد میشم...
صبحها اکثرا دیرم شده و مثل یوزپلنگ میدوم! و همیشه استرس دارم الان قل می خورم تا پایین یا زانوم درد میگیره
عصرها زیک زاکی و آروم میرم بالا و استرس دارم که زانوم درد نگیره
این کوچه سناریوی زندگی منه...اینکه همیشه درگیر سربالایی ها و سرپایینی های زندگیم..اینکه همیشه از خوشی ها و راحتی ها سرسری و بی توجه و با سرعت رد میشم اما از سربالایی ها و مشکلات آهسته و ناامید...
اینکه موقع پایین اومدن یادم میره بالا رفتنی هم هست و موقع بالا رفتن یادم میره پایین رفتنی هم هست...
صبح و عصر هردو مرا یاد بالا پایین زندگی می اندازد...که هردو هست!همیشه هست! و مراقبت برای درد نگرفتن هم هست! همیشه هست!
و انسان همیشه فراموشکار است....
پ ن 1: به اینجا یه سر بزنید که ان شاالله دیگه ازین اشتباهات نکنه این انسان فراموشکار....
http://undermyskin.persianblog.ir/post/308
خیلی با حاله کوچتون
شیب شم خیلی با حاله
از نظر فیزیک اورتوپدی ،صبحا که مثل پلنگ میرید خطر اسیب به زانو داریداااا
حالا جدا از شوخی امیدوارم همیشه سلامت باشید
از نظر علم حیوان شناسی، پلنگ با یوزپلنگ فرق داره و من هم صبح ها مثل یوزپلنگ می دوم :)
جدا از شوخی منم امیدوارم سلامت باشید
چرا؟نا مفهوم بود؟
نه، جالب بود... "ساکت"
حرفاتون خیلی قشنگه!
بالا یا پایین رفتن مسله نیست،مهم حرکته!
والا مثل آب ساکن توی گنداب می گندیم!
یه چند دقیقه ای داشتم به اسمت فکر میکردم...
یعنی من نظر ندادم واسه این پست؟
عجیبه..به هر حال زندگی این بالا پایین رفتن هاست...بالاخره باید یکجوری یک چیزی حواس آدم رو پرت کنه.... کسایی که حواسشون به عمرشون هست رو از بقیه جدا کنه...
کجاش عجیبه؟ اینا همه نشانه های خرخون بودنه :)
باید قاب طلا گرفت جملتونو!