بالاخره کتاب "راز داوینچی" تموم شد... می تونم بگم بی نهایتتتتتتت لذت بردم !
شاید اگه قبل دسامبر می خوندمش دیگه هیچ نگرانی ای واسه اینکه قراره یه اتفاقی برای دنیا بیفته واسم ایجاد نمی شد... و اولین کتابی بود که بیشتر از خود متن، شوق خوندن پاورقی هاشو داشتم...
از ویکی پدیا خلاصه داستانو براتون میگم:
داستان از آنجایی آغاز میشود که رابرت لانگدون استاد نشانهشناسی دانشگاه هاروارد، دیروقت به پاریس میرسد و یک پیغام رمزگونه دریافت میکند که به نوعی با جام مقدس در ارتباط است. رئیس موزه لوور به قتل رسیدهاست و در کنار نعش او با خونش ردیف رمزهایی به جا ماندهاست که نشان از یک پیام سری دارد. «لنگدان» و پلیس بخش رمزشناسی «سوفی» سر از موزه لوور در میآورند و شروع به رمزگشایی این نشانهها میکنند و در کمال حیرت در مییابند که این علائم آنها را به آثار داوینچی میرساند. داستان پیش میرود و تاریخ شناس داستان متوجه میشود مقتول به فرقه مذهبی سری وابستهاست. فرقه مذهبی که سالهاست به طور پنهانی فعالیت میکند و همه چیز به رازی در محل جام مقدس مربوط میشود. همه اینهاست که داستان را پرپیچ و خم و جذاب تر جلوه میدهد. "دن براون" خواننده را به سمت و سوی فرقه رومن کاتولیک میرساند که حقیقت مهمی را لاپوشانی کردهاند...
ازون جاییکه ما ایرانیها علاقه زیادی به "انتقاد مطلق" داریم، علاوه بر جمع کثیری از گروه های مختلف مسیحی که این کتاب رو تهدید بزرگی واسه خودشونو کلیساشون دونستن،ایرانیها هم کم نیوردن و این کتاب رو یه موضوع کردن واسه سخنرانیهای همیشگیشون در مورد فراماسونری و با تبحر تمام به مسئله 22دسامبر ربط دادن که یه اقدام از پیش تعیین شده واسه بهم زدن افکار عمومیه ..قبل از این حرفا هم روحانیون مسیحی ایران از مقامات ایران خواسته بودن که چاپ این کتاب رو ممنوع کنن و کردن..
اینا رو ول کنید و سراغ فیلمشم نرید... کتاب رو بخونید(فایل پی دی افشو گذاشتم)، شاید شما هم مثل من به خیلی از سوالاتون جواب داده بشه... مسئله این نیست که آیا واقعا حضرت مسیح زن داشتن یا نه( که البته اگه درست باشه خیلی تغییر توی زندگی یسری آدمها داده میشه) یا داوینچی دو جنسه بوده، مسئله اینه که واقعا کسایی مثل من کجای کاریم! و چقدرقشنگ داریم بازی داده میشیم و مثل یه نقطه ایم توی دریایی از جملات بی ربط و با ربط...
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن 1: هدی ، این همون کتابیه که گفتم امتحانات تموم شد بهت میگم بخونی...
پ ن 2: دکتر احمدی تو وبلاگشون این کتاب رو معرفی کردن و من هم همون روز شروع کردم.. ازون روز ایشون 4 تا کتاب دیگه خوندن و من فقط این کتاب 439 صفحه ای هی بابا... این نشون میده مهندس های مملکت سرشون شلوغ تره تا دکتر های این مرز و بوم!! شک نکنید! دنبال دلیل دیگه ای هم نباشید.... آفرین
گاهی اوقات(وقتایی که دستشوییم) و یهو یکی دستگیر رو فشار میده! بعد سکته ناقصی که رد می کنم یک حاااالی می کنم با قفل در که نگو! اصلا اگه دقت کنید قفل، در بیشتر مواقع ، بهترین و مهم ترین و ضروری ترین و واجب ترین و لازم ترین چیزی بوده که اختراع شده...
گفتم بیام تشکر کنم یه وقت مدیون نشم...
همین.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن1: واااااااااااااااااااااااااایییی چقدر دوست داشتم اون زمانا که هنوز قفل در اختراع نشده بود واسه چند روز حضور می داشتم !!!!! فکر کنم اون موقع ها استرس دستشویی رفتن بیشتر از امتحان دادن بوده
پ ن2: ماه پیش اومدم برم دستشویی انقدر فکرم مشغول بود که اصلا یادم رفت در بزنم تا دستگیره رو فشار دادم گفتم اوخ! در نزدم!! ولی از اونجا که از لای در دیدم کسی نیست و در ضمن صدای جیغی نیومد با خیال راحت یهو در و وا کردم! یهو یکی از خانومای ریزه میزه شرکت بهت زده از پشت در اومد بیرون! کساییکه با من آشنان می دونن عکس العملم چی بوده! خلاصه جیغ کوتاهی کشیدم ! و دستم رفت سمت قلبم که داشت میزد بیرون که خانومه ریزه میزه با بهت از کنارم رد شد و گفت: "یعنی درو قفل نکرده بودم؟؟؟خدا چقدر بهم رحم کرد که کارم تموم شده بود!"...
آقا منو میگی!!! رفتم تو درو بستم یه دل سیییییییییییییییییییر خندیدم و اشک ریزان اومدم بیرون!!! خیلی خاطره فانی بود .. هنوزم یادم میفته خندم میگیره
جدی اگه 1 دقیقه زودتر میرفتم چجوری می خواستیم چش تو چش بشیم تو شرکت :)))))
پ ن 3:
وقتی از ترس تنت می لرزه
وقتی دلشوره همه وجودتو می گیره
وقتی باید یجایی باشی ولی نیستی
وقتی باید پیش کسی باشی ولی نیستی
وقتی باید باشی تا تو بغلت گریه کنه تا آروم شه ولی نیستی
وقتی باید خیلی کارا انجام بدی ولی نیستی...نیستی...نیستی....
و اون تنهاست ...
اون وقته که پناه می بری به گریه، قرآن، نماز... و خدایی که پر کننده همه نداشته ها و نبودن هاست...
خدایا پر کن این فاصله هارو و دلگرممون کن به امیدی که همیشه به تو و کمک هات داریم...
گفتم امید... خدایا امید... خدایا
کمک کن...