سارا زنگ زد به راضیه...
-چی شده؟ چرا گریه میکنی؟
طوری جیغ میزنه که منم میشنوم...
-راضیه...بابام مرد!
.
.
.
و تمام تن من یخ میشه...
خدایا... می دونم خیلیا بابا ندارن،خیلیا مامان ندارن،خیلیا هردو رو ندارن... ولی ازت التماس می کنم، تورو به عظمتت قسم میدم اوناکه زندن واسه بچه هاشون زنده و سالم نگه دار و اونا که نیستن... برای بچه هاشون آرامش قلبی بیار و کسی که بتونه جای اونارو واسشون پر کنه سر راهشون قرار بده... چه همسر باشه، چه بچه باشه،چه یه دوست...
خدایا پدر مادر نعمتن و اگه بگیریشون صاحب اختیار نعمتت هستی ولی با خدایی بودنت جور در نمیاد اینکه بزاری همیشه یه حفره خالی تو دلشون بمونه... توکه دارا ترینی...
سرم...سرم داره میترکه
1سال از بودن من تواینجا گذشت..البته به قمری...
پارسال این موقع نشسته بودم رو تخت، کتاب شبکه کنارم و داشتم واسه ارشد می خوندم.. یعنی واسه ارشد نمی خوندم،می خوندم که به خودم ثابت کنم زندگی هنوز ادامه داره و باید تلاش کنم... و تمام دلم پیش هیئت هایی بود که عزادار بودن و دلم گرفته بود ازینکه هیئتی که واسه من شده بود همه حال و هوای محرم، دیگه نیست...
امسالم روی تخت نشستم و کمتر ناراحتم ازینکه دیگه اون هیئت نیست... چون تقریبا تواین یک سال بهم ثابت شده هرچیزی لیاقت می خواد و لااقل مطمئن شدم من لیاقتشو ندارم..
این یک سال خیلی چیزا یادم داد...
اما مهم ترینش این بود که اگه با عشق کاری رو انجام بدی نتیجه هرچی باشه واست لذت بخشه... اگه پارسال نتیجم این بود که امام حسین به خدا "اعتماد" کرد تا تونست خیلی چیزارو تحمل کنه و اینکه " وقتی من ایمان آوردم و خدا برام ثابت شد تسلیم میشم و بهش اعتماد می کنم... "، امسال اینطور تکمیلش می کنم که امام "حسین" ، "عاشق" خدا بود، واسه همین تونست بهش "اعتماد" کنه و بجای اون جمله طولانی میتونم بگم " وقتی من عاشق شم، میتونم اعتماد حقیقی کنم" ... گیر کار توی عاشقی کردنه...
من یاد گرفتم که عشق، اعتماد میاره و اعتماد،صبر آدمو زیادتر میکنه و این کلیدیه که من خیلی وقته دنبالشم...
خدایا تمام خستگی،غم،غصه،دلتنگیم بخاطر اینه که میدونم بین منو تو یه چیز با ارزش شکسته و من شکوندمش... و انقدر بد شکوندمش که نه روی رفتن به مجلسی رو دارم نه روی ریختن اشکی...
اگه من هنوز می نویسم پر بغضم، واسه اینه که نتونستم عاشقی کنم...
اگه کوتاهی تو این عشق بوده،که خیلی هم بوده، از منه و برای هزارمین بار که نه ، صد هزارمین بار ازت معذرت می خوام و فقط بخاطر شب عاشورا به خودم اجازه میدم باز ازت بخوام منو ببخشی و بزاری تلاش کنم برای عاشقی ...
یا لطیف،ارحم عبدک الضعیف