حکمتِ بالغیه ی دندانیه...!
* زن روستایی میخوابد روی یونیت و همین که میخواهم بی حسی را تزریق کنم دستم را میزند کنار و با لهجه ی خاصّی میگوید: نزن نزن. اول پیف پاف بزن! درد داره سوزنش بذار لثه م بی حس شه اول. پرستار میخندد و میگوید: پیف پاف چیه دیگه، پیف پاف رو که میزنن به سوسک و مگس بمیره! و زن نگاه میکند به من و با حالت افسوس میگوید: ندارین؟ کاش پیف پاف مون رو آورده بودم از خونه!! فکر کردم دارین اینجا. تو خونه هرکی درد دندون بگیره یه پیف پاف میزنه روش ساکته تا دو روز!! و من که دلم میخواهد بزنم زیر خنده اما به زور خودم را کنترل کرده ام میگویم: مگس کُش میزنین تو دهنتون شما؟ جدّی مگس کُش میزنین؟ اون وقت دردتون ساکت میشه؟ نمیمیره کسی یه وقت؟ که پیرزن متعجب میگوید: آره. مگه شما نمیزنین؟ مگس کُشه خب خانم دکتر آدم کُش نیس که. خوبه که، بَده؟؟؟!!
* مرد با حال نزار و صورت ورم کرده و دندان پر از چرک میخوابد زیر دست دکتر "غین" و میگوید: دو هفته ست هر چی دارو میخورم فایده نداره. هی این آبسه هه بزرگتر میشه. دردشم داره میکُشه تم. دکتر "غین" آینه را میچرخاند توی دهان مریض و میگوید: خب نبایدم خوب بشه. این چه وضع دهنه؟ چرا اینقدر سیاهه؟ این همه سیگاری که تو میکشی فیل رو ازپا در میاره. ببین چه کرده با این دندونا... که یکهو مریض نیم خیز می نشیند روی یونیت و نگاه میکند توی چشم های دکتر "غین" و جوری که انگار فحشش داده باشی با حال حق به جانب و خیلی جدّی میگوید: نه دکتر، این حرفها چیه؟ به پیر، به پیغمبر، به جون پنج تا بچه م من اصلا" سیگار نمیکشم، اصلا" سیگار تو کارم نیست که میگین فیل رو از پا درمیاره. من فقط نهایتش روزی یه حبّ تِریاک دود میکنم. همین. به پیمغبر اگه لب بزنم به سیگار...!
* بچه ی هشت ساله می ایستد روبرویم و مادرش میگوید: بی زحمت دندون پایین این پسر من رو بکشین دو سه شبه الامانه. میخواهم دندانش را نگاه کنم که عقب عقب میرود و رو به مادرش میگوید: این میخواد بکشه؟ مادرش میگوید: بله. بیا جلو تا ببینن دندونتو، که پسر با تشر میگوید: نمیخوام این بِکِشه، اینکه زنه که!! مادرش کَتِ پسر را میگیرد و چشم زهر میرود هلش میدهد جلو و میگوید: یعنی چی زنه، خب خانم دکتره دیگه. که پسر از زیر دست مادرش جا میزند و میگوید: نه، من میخوام مرد باشه، این که جون نداره زنه!! و دارند با هم کلنجار میروند که دکتر "سین" در را باز میکند و می آید تو و من میگویم: آقای دکتر، این آقا پسر میخواد دندونشو بکشه، میگه شما که مَردید زحمتش رو بکشید و دکتر که از جمله ام جا خورده با همان هیبت عظیم و قد بلند و شکم بزرگ و هیکل چهارشانه و صورت سبزه و عینک قاب مشکی و دست های کت وکلفت و روپوش پر از لکه ی خونش می آید سمت پسر و میخواهد دست بی دستکشش را بیندازد توی دهان پسر ببیندش که پسر وحشت زده میدود پشت مادرش و با حال گریه میگوید: نه نه مامان نه، این نه! همین خانمه بکشه مامان تو رو خدا، این نه...!
* زن از در می آید تو سمت یونیتم و میپرسد: دکتر صامتی امروز نیستند؟ نگاهش میکنم و میگویم: چرا هستم. خودمم بفرمایید؟ که زن کیفش را محکم میگیرد توی دلش و برای چند ثانیه ماتش میبرد و زل میزند توی چشم هایم و میگوید: وای. دیروز که شما مَرد بودین، چرا الان زنین؟ با تعجب نگاهش میکنم و میگویم: مَرد بودم؟؟ من مرد بودم؟ یعنی چی؟ که همینطور با حال زل زده و وارفته و شوکه میگوید: آره مرد بودین. من دیروز اومدم تو همین اتاق رو همین یونیت یه دندون درست کردم مَرد بود، فامیلشم صامتی بود ولی حالا زنین! و گیج و منگ و ترسیده و مرموز نگاهم میکند و میگوید: وای من اعصابم ضعیفه چرا اینجوری میکنین باهام؟؟ ومن مانده ام چه خبر است که پرستار میزند زیر خنده و میگوید: آهااان. دکتر صامتی رو میگه خانم دکتر. آخه پسرعموتون دیروز عصر رو این یونیت نشسته بود، یونیت اون اتاق خراب بود!!! دیروز ایشون بودن امروز شما، که زن با شنیدن این جمله انگار زنده شده باشد، نفس عمیق میکشد و بالاخره چشمش را از من برمیدارد و میگوید: وای خیالم راحت شد. اینا یکی نیستن، دو تان...!!!
و...
***
و برین باورم از آنجا که آدم ها به عدد وجودی شان شکل به شکل اند ومدل به مدل و متفاوت: با همه عالَم مدارا کن، کمال این است و بس...!
***
خدایا خداوندگارا...
خودت کمک کن با تموم وجود بفهمیم و درک کنیم شعر بالا رو...
که گاهی سخت پیچیده میشه مدارا در مدارا در مدارا با تک تک آدم ها...
آمین یا ربّ العالمین.