امروز اینجا بارون اومد اما من هیچ لذتی نبردم...
صبح 6 بیدار شدم و 6:10 اتوبوس میرفت... مامان هم خواب موند...فقط لباس پوشیدمو زدم بیرون. کل کوچه رو زیر بارون دویدم یهو دیدم جلو پام یه چیزیه.. از روش پریدم برگشتم دیدم یه گربه له شدست...فقط نگاش کردم...
دوباره دویدم تا رسیدم به ایستگاه، اتوبوس رفت...فقط نگاش کردم...
زیر بارون تو سرما وایسادم تا اتوبوس بعدی بیاد... توی اتوبوس همه خواب یا ناراحت بودن... و من فقط نگاشون کردم...
دوستم اس ام اس داد نمیاد شرکت حالش بده و من فقط به صفحه گوشی نگاه کردم...
بهشتی پیاده شدم و اولین لبخند رو از مرد معلول ذهنی ای دیدم که هرروز میاد تو اتوبوس فال میفروشه و طوری همیشه یه لبخند کشیده رو لبشه که گاهی حس می کنم اینم بخاطر معلولیتشه ...ولی نه... اون با اراده می خنده و من نمی دونم چرا میترسم ازینکه جواب لبخند هرروزشو حتی با خرید یه فال بدم... چه برسه به یه لبخند... و دوباره امروز اون بهم لبخند زد و من فقط نگاش کردم...
تو ایستگاه بهشتی دو تا دستشویی هست که دم در یکیش نوشته سرویس بهداشتی" خواهران " و اون یکی نوشته سرویس بهداشتی " آقایان "... و من هرروز میخندیدم به اینکه چرا یکی خواهر یه آقاهه ولی اون برادر اون خواهر نیست و آقاشه! ولی امروز نخندیدم و فقط نگاش کردم...
اتوبوس انقلاب 15 دقیقه دیر اومد و من از سرما میلرزیدم ..کتاب "عشق و عرفان " ابن عربی رو دراورم که یکم حال و هوام عوض شه و یادم بیفته خدا بنده هاشو عاشقانه دوست داره ولی اصلا حسش نبود و من فقط کتابو نگاش کردم...
بالاخره اتوبوس اومد... حتی بارونم سمت بالاشهر قشنگتره تا مرکز و پایین... اونجا درختا برق میزنن زیر بارون ، ساختمونا نماشون چندبرابر میشه ولی امروز تو اتوبوس انقلاب دیدم بارون انگار داره گند میزنه به همه چی... ساختمونای بلند قهوه ای بدرنگ داشتن کثیفیه هوارو با بارون به خودشون می چسبوندن و چندش آورتر میشدن... و من فقط نگاشون می کردم...
امروز از بارون بدم اومد چون اون مرد صندلیش خیس بود که بخواد روش بخوابه و معلوم نبود الان کجاست... و من فقط به صندلی خالیش نگاه کردم...
یاد اس ام اسی افتادم که موقع زلزله اردبیل اومد : " یروز یه ترکه میره سر کار ، وقتی بر میگرده میبینه زن و بچش زیر آوارن " و با گریه خندیدم که الان خونشون آماده شده یا از سرما دارن زیر بارون ذکر خدایا شکرت رو میگن...
داشتم به این فکر میکردم چی شد امروز اینطور شد... و چرا بعضی روزا ، ماه ها ، سال ها ..انقدر زجرآور شروع میشن و انقدر دیر تموم میشن ...
مینا میگه بستنی بخوری خوب میشی :) کاش امروزم آقای یوسفی بیاد دم در و داد بزنه کییییی بستنییییییییی می خوااااااااااد؟ و من قول میدم فقط نگاش نکنم و با تمام وجود بگم :
" ممممممممممممممممممممممممممممممممممننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن "
من امروز مردی رو دیدم که پاشو 180 درجه وا کرده بود و همین طور نشسته بود به افق نگاه عالمانه میکرد!
من امروز خانمی رو دیدم که با یونیفرم هواپیمایی و کفش پاشنه بلند طوری میدویید و ورزش میکرد که دهن منو از تعجب باز کرد!
من امروز خانمی رو دیدم که طوری روسریشو پشت گردنش گره زده بود و خوش خوشان میدویید که یه لحظه نیشم باز شد و فکر کردم آخ جون من اومدم خارج!
من امروز دختر پسری رو دیدم که توپ بدمینتونشون رفته بود بالای درخت و پسره دست به کمر وایساده بود . میخندید ولی دختره با چوب افتاده بود به جون درخت!
من امروز کلاغ و کفتر چایی دیدم که زل زده بودن بهم و منو یاد صحنه های عاشقانه عارفانه انداختن!
من امروز دختر پسری رو دیدم که با تیپ خفن ورزشی دست به دست هم 1 ساعت دور حوض قدم میزدن و ورزش قلب میکردن!
من امروز یه پیرمرد مو نارنجی دیدم که دقیقا لباس کارآگاه گجد فقط مشکیشو پوشیده بود و دکمه هاشو تا چونش بسته بود حتی با همو کلاه،یه رز قرمز گرفته بود دستش و هی بو میکرد و عشوه خرکی میومد!
من امروز مرد جاافتاده ای رو دیدم که داشت به شدت ورزش میکرد و وقتی یه خانم از جلوش رد شد گفت ماشاالله!... و من خیلی از تیکه مومنانه و مذهبیش تعجب کردم و ازش متشکر بودم که حتی در نگاه هیز و چندش آورش از یاد خدا غافل نیست!
من امروز خودمو دیدم که رفتم وسط تیم ورزش صبحگاهی پارک لاله وایسادم و بدون اینکه به خودم تکون بدم هروقت دست میزدن عین بچه ها می خندیدمو با تمام وجود دست میزدم و هوووووووووو میکشیدم !
-----------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن 1: خواستم بگم اینه اوضاع و احوال پارکهای ما ساعت 7 صبح!
پ ن 2:بهتون پیشنهاد میکنم به شغل فکر نکنید، به امکانات تفریحی اطراف شرکت فکر کنید و معیارتونو اون بزارید...
من وارد دوره جدیدی از زندگیم شدم...
الان چون بیشتر درد داره تا خوشی نمی نویسم..هروقت به تعادل رسید شرایط برمیگردم با کلیییی حرف :)
راستی... آمار سایت به طرز عجیبی بالا میره..کسایی که میان و میرن یه اعلام حضوری بکنن تا من تو لیست خوشحالیم براشون حاضری بزنم.
دریغ نکنید