قصد آپ کردن نداشتم ولی پست قبلیم رو اعصابمه .. اول خواستم دیلیتش کنم ، دلم نیومد.. بالاخره اینجا مجموعه ای شده از احساس های من.. گاهی خوب، گاهی بد... واسه همین تصمیم گرفتم یه چیز بنویسم که لطف کنه پست قبل تشریف ببره پایین و ایشالله کلا حس و حالش دفع بشه...
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ ن 1: قبل عید یه روز به بچه ها گفتم: "راضیه یکی از خانوما هست هربار میره دستشویی شیشه عطرشو رو خودش خالی میکنه! سارا گفت نه بابااااا ! گفتم باور کن! جالبه همیشه هم قبل من رفته دستشویی... گذشت و گذشت تا یه روز سارا گفت بوی این خوشبو کننده دستشویی رو دوست دارم... بوی یه عطر معروف زنونست... گفتم مگه دستگاهشو گذاشتن؟ گفت آره دیگه! بالای در گذاشتن دیده نمیشه... آقا منو میگی!!! تا چشام گرد شد سارا و راضیه ترکیدن از خنده
باور کنید تقصیر من نیست، عادت کرده بودم به عطر مردونه.. آخه همیشه این صابون های دستشویی و بوگیراش بوی یه عطر مردونه میده (با عرض پوزش) ولی این سری اسانسش کاملا زنونه بود!... واجب شد یواشکی برم دستشویی مردونه شرکت، ببینم چه بویی میده.. البته امیدوارم خوشبو کنندش فعال باشه!!!!
وگرنه
اگه اونجا بوش مردونه باشه نشون میده تفکیک زن و مرد تو شرکت ها هم میخواد با شروعش از بوی دستشویی ها اعمال بشه
پ ن 2: دیشب ساعت 12 وقتی این اس ام اس اومد که "امشب همنوا با همه کارمندان، دانشجویان و دانش آموزان : " مکن ای صبح طلوع " رو خوندم خندم گرفت... روز اول بعد عید وقتی مدرسه میرفتم خیلی خوووب بود... پر از ذوق،پر از شوق، پر از خنده... بر خلاف امروز... دلم خواست برگردم به اول چرخه... بشینم پشت نیمکت و از استرس که ازم درس نپرسه معلم "و جعلنا من بین ایدیهم سدا" بخونم.. بعد بشم دانشجو و باز برم تو مجله ویبره... و باز کار کنم اما تدریس! نه مهندس کامپیوتر پشت میز نشین...
پ ن 3: امروز اولین روز کاریه و هیچییییی سخت تر از سر کردن مقنعه واسم نبود... آخه از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون من تا همین 5 سال پیش خواهرم و دوران دانشجوییم همخونم فرم مقنعمو درست میکرد بعد من سر میکردم.. تازگیا مستقل شدم واسه همین بعد 20 روز خیلی گذاشتنش سخت بود
پ ن 4: قربون گوشیم بشم.. هروقت دلم میخواد هیچ صدایی نشنوم و با هندزفیری صداشو میبرم بالا میگه:
" to lower your risk of hearing damage, do not listen at high volume for long periods"
خداییش گوشی کدومتون انقدر محبت داره بهتون؟! من چقدر بدم... حتی واسش یه قابم نخریدم
پ ن 5: چون محض رضای خدا یه کدومتون هم نیومد بگه مهسا! پس بقیه سفرنامه چی شد...؟! دیگه بقیشو نمی نویسم... واقعا زدید تو ذوقم.. اینهمه عکس رو برای شماها گرفتم! از دیدن خودم زدم که عکس بگیرم براتون ولی گویا ذهنیتم اشتباه بود... فقط بدونید قبر شهریار، جلفا،کندوان و سوتی های عزیزان تبریزی رو از دست دادید.. به قول هدی:
"باور می کنید دل و دماغ نمی ذارین واسه آدم برای نوشتن!؟ "
پ ن 6: فکر کنم به اندازه کافی رفت پایین....
بله دیگه...ما اینجوری دقیق نظر میدیم..ریا هم شد..نمیگفتین حالا..
آقا کی گفته خرخونم؟..نه خدایی؟..باور بفرمایید که حضور فعالم در نت هر گونه حرفی علیه من رو خنثی میکنه...اینها همه توطئه های دشمن شما گول نخورین..
والا ما هم دانشجو بودیم ولی یک روز که چه عرض کنم!یک ساعتم از تفریح و نتمون نزدیم... توطئه دشمن چیه! هربار یا میگید استاد،یا امتحان،یا امتحان واسه زود شدن انتخابات،یا ... کلا شمایید و دانشگاه و درس
شوخی کردم..خیلی هم خوبه...امیدوارم موفق باشید
باید اعتراف کنم تا به حال هیچ موجود غیر جانداری و به جز کمربند ایمنی ندیده بودم که اینقدر به فکر یک موجود جاندار باشه
دست سازندشون درد نکنه
اتفاق خاصی نیافتاد بود فقط این چند روزی که نبودم به دلیل نداشتن اینترنت بود
خواییش هم نفهمیدم چجوری این 19 روزی که سرکار نبودم گذشت
سلام مهسا سال نو رو بهت تبریک می گم امیدوارم سال خوبی داشته باشی
سلام
متشکر... ان شاالله شما هم سال خوبی داشته باشید
می بینی از اصل موضوع این پست پرت شدیم؟؟؟
اشکال نداره عزیزم..این پست کلا موضوع خاصی نداشت ...