دیشب الهام حرفایی زد که من رو وادار کرد به این فکر کنم تا حالا با کیا حرف زدم.. با کیا صادقانه درد و دل کردم.. با کیا تونستم دیالوگایی داشته باشم که بعدش بگم آخیش! راحت شدم...
و دیدم جز تک و توک دفعات ، سالهاست این اتفاق برام نیفتاده!
تا چند وقت پیش پر بودم از خشم و نفرت از اینکه چرا دنیا اینقدر مسخره و احمقانست... ولی من الان انبوهی از حرف و گریه ام که انقدر روی هم جمع شده که سنگم کرده! آره، این درست ترین تعبیریه که میتونم از خودم داشته باشم.. احساسات رقیقی که داشتم الان سنگ شده.
و من به خدا همینم.. هدی ناراحت نشو باهات حرف نمیزنم. الهام ناراحت نشو احساس تنهایی میکنم . آتنا غصه نخور ، من همینم.
شاید دور شیم شاید گم شم شاید خوب شم! نمیدونم...
زندگی پر از حرفای نگفتست ، حرفایی که داره خفم میکنه ولی نمی تونم بگم ، نمی تونید بشنوید..
"ارزش هر انسانی به حرفهاییست که در صندوقچه دلش داره ، حرفهایی برای نگفتن"
مثل الان که اومدم بگم ولی باز....
بقول یه شاعر:
همیشه آخر حرفها، پر از حرفهای نگفتست...