امام رضا یهو طلبید! یهو جمع کردیم که بریم ... بعد یهو داشت کنسل میشد ولی باز یهو جور شد و چشم باز کردیم دیدم همه جلوی حرمش وایسادیم ...
کم بود ... خیلی کوتاه بود ولی من عاشق همین سیر نشدن هام ... همین کوتاه بودنها و تشنه برگشتن ها ... اونم بدون خدافظی ... که یعنی آقا زودی برمیگردم ... زودی باز بطلب ... بازم یهویی!
پ ن 1: اولین سفر من و محسن بود ... چه اولین خوبی ...
پ ن 2: یا امام رضا ... بابام که خوب شد همه باهم میایم پابوست ... زودی انشاالله ، باشه؟
پ ن 3: شهادت امام جواد اونجا بودیم ... اون پرچم مشکی که بالای گنبد حرم آویزون کردن دل آدمو آتیش میزد ... یا امام رضا به جوادت قسمت میدم بچه ها رو برای پدر مادرها و پدر مادرها رو برای بچه هاشون حفظ کن
به یادت هستم عزیزم.
شما عشقی
سلام
زیارتتون قبول.وقتهای خوبی هست تو مناسبتها اونجا بودن.
تصویر جالبیه،از قدیم حرم بود کبوتر و کفترهای صحنهاش.
آمین.
سلام ...
ممنون ایشالله به زودی شما هم برید مشهد :)
دقیقا ... البته اینسری خیلی کبوتر کم بود! نمیدونم کجا رفتن!