من بغض جمع شده ای هستم که تنها منتظر آغوش توست
آغوش گرم و امن تو
تا بگرید تمام دلتنگیش را...
قطره به قطره...
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آیدفغان که بخت من از خواب در نمی آید...
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب در نمی آید...