مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

ماجراهای مهسا و نمازخانه!


دیروز ریا نشه داشتم انجام واجبات میکردم که چند تا از آقایون از کنار خوابگاه، ببخشید! نمازخونه شرکت رد شدن و یکیشون برگشت گفت حاضرم شرط ببندم الان درو یهو باز کنیم همشون خوابن! قاه قاه قاه(صدای خندش) !  Haha Smile Icon  Shocked Smile Icon

امروز بعد از انجام واجبات با راضیه در سکوت مطلق که کسی از خواب پا نشه داشتیم پاورچین از خوابگاه، ببخشید! نمازخونه میومدیم بیرون که من با این صحنه مواجه شدم:


و تا اومدم راضیه رو نگاه کنم دیدم اونم با چشای گرد! زل زده به گره بند کفشش و اومد منو نگاه کنه (خواستیم بندازیم گردن هم) که یهو چش تو چش شدیم و پخ ترکیدیم از خنده!!! 
منکه از خنده توفم ریخت ،مزید بر علت شد و همونجا کف زمین نشستیم و ریسه رفتیم...
یعنی ماهیچه های دلم انقباض شدیدی رو تجربه کرد ! جدی مرگ از خنده زیادم خیلی دردناکه ها...


پ ن 1: این خط افقی بالا رو تازه کشف کردم! چقدر زحمت میکشیدم واسه خط چین گذاشتنا! دستشون درد نکنه تحلیلگرشون کارش درسته !
پ ن 2: درست حدس زدید همه از خواب بیدار شده بودن و من باز خندم میگرفت از دیدن قیافه اونا وقتی بند کفشاشونو گره خورده میدیدن!
پ ن 3: اولین جمله ای که راضیه اشک ریزان گفت این بود که :"مگه اینجا دانشگاست؟!" و من باز مردم از خنده ! اینجور دانشگاهایی داریم ما!
پ ن 4: اون موقع که خوابگاه بودم تنها کاری که نمی کردیم خواب بود! حالام نمازخونه که خوابگاهه... چرا تو انتخاب اسم انقدر کم دقتن آخه؟!
پ ن 5: امروز 2-2-92 بر وزن بدووووو

نظرات 12 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:32 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خیلی اتفاق جالبی بود باورم نمی شه که توی محل کارتون هم هنوز آدمایی هستند که شیطنتای خوابگاه و سربازی و انجام می دن. بیشتر مواظب خودتون باشین مخصوصا وقتی می خواین روی یک صندلی بشینین

کلا ما واحد مهندسیمون خیلی مزخرف و از دماغ فیل افتادن ولی بین اینهمه آدم 2 تا آقا هستن که از شیطنت کم مونده از دیوار برن بالا و از در و دیوار آویزون شن... خدا حفظشون کنه
اتفاقا اینجا چند بار یه آقایی اومده بشینه چرخ صندلی سر خرده از زیرش افتاده :)))

روزهای بی بازگشت سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:07 ب.ظ

خانم مارپل و پوآرو بازی خیلی چیپ شده. بنابراین :

[آیکون 113]

منکه آخه نمیدونم این آیکونه چه شکلیه!!!!
با همون مارپلو پوآرو برام شبیه سازیش کن

فرشاد سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ HTTP://SIMPLEASRAIN.blogfa.com

بله دیگه..اصولا مکان استراحت این مکان متبرک...
ای بابا...پس شما نمازخونه شرکت رو هم پاتوق کردین...خوبه...
دست اون دوستی که اینکارو کرده هم درد نکنه...جه وقتی داشته...واقعا ما به همچین نیروهایی نیازمندیم برای تلطبف فضای حاکم بر بخش اداری:))

بخشی اداری کلا خودش لطیفه نیازی به تلطیف کردن نداره

روزهای بی بازگشت سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:22 ق.ظ

کار اونایی بود که پشت در پچ پچ می کردن!؟

امروز یکی از آقایون گنده! شرکت اومد واسه بند کفشا حلالیت خواست...ولی فکر نکنم اون پچ پچ اون روزم کار اون بوده باشه
الان خانم مارپلی یا پوآرو؟

فالگیر دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام
خوبه یه ریسی ازونجا نمی گذشت که ریسه رفتن تماشا کنه. یارو میگفت خانوم خودتون رو جمع کنید انگار واست جوک گفته باشه شما دوباره رو زمین ولو،پهن،قالی،موکت می شدید یه وضعی!... نچ نچ نچ نچ.
نماز خونه = بوی جوراب و بوی جوراب= نماز خونه.

سلام
سنگ فرش ولیعصرم میگفتید تکمیل تر میشد من خندم بگیره دیگه رئیس و غیر رویس برام فرقی نداره :)
ممنون از معنی لغاتتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد