مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

شمع شدی شعله شدی سوختی... تا هنرت را به من آموختی

تشکر و ابراز محبت به کساییکه برام عزیزن رو همیشه دوست داشتم ... کادو خریدن رو بیشتر از کادو گرفتن دوست داشتم و دارم. وقت گذاشتن و حتی فکر کردن به اینکه چیکار کنم یا چی بگیرم تا خوشحال شن از بزرگترین لذت های زندگیمه...

یکی از این روزها روز معلمه... تا قبل پاک شدن شماره هام 11 سال به خانم تدین که تو گذروندن برهه بد دوران راهنمایی و تنهایی هام نقش پررنگی داشتن، زنگ میزدم ولی متاسفانه دیگه هیچ نشونی ازشون ندارم... 

امسال من معلمی دارم که به وجودش افتخار می کنم... یک ماهی هست که دارم فکر میکنم چی بگیرم تا خوشحال شه که بودجه محدودم فعلا دست و پامو بسته ... صبح روز معلم وقتی به این یک سال و اندی که شاگردشون بودم فکر میکردم ، با تمام وجود لطف خدا رو بخاطر این مسیری که سر راهم قرار داده ، حس کردم

چی بهتر از شکوفایی یه استعداد تو بهترین بستر ممکن!

و با یه جرقه ذهنی، اینطوری از استاد جمشیدی تشکر کردم



فکر میکنم هیچ چیز بهتر از بخشی از مجموعه کارهای تمام و نا تمامم نمی تونست قدران زحماتشون باشه

امیدواریم یک روز به درجه رفیع معلمی نائل شیم که بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااااار آرزومندشیم :)


نظرات 6 + ارسال نظر
را ش یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:36 ب.ظ

عالیه...هم این هنر عالیه هم انتخاب این هدیه
این نقاشی ها رو توی چه کاغذی و با چه سایزی می کشی؟
خوش به حال استادت(چقدر حال کرده با دیدن این هدیه)

مرسی عزیزم... امیدوارم استادمم خوشش اومده باشه
اون سه تا پایینی سایزش بزرگه و رو مقواست
سه تا وسطی از راست سایز A3 روی بوم رنگ روغنه
بقیشون روی کاغذ A3

فالگیر یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:10 ب.ظ

یه جورایی مثل بوی پول می مونه.اگر بوی پول به مشامتون خورده باشه بوی طلا به اون نزدیکه.یه چیز ناپیدایی هست و غیر ملموس.شامه های معمولی و عملی این چیزها رو نمی گیره!باید تیز باشه.
پایین کارهاتون بر چشم بد لعنت! بزارید.
انشاءالله.

جالب بود ...
چشم شاید امضام کردمش :)

فالگیر شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:51 ب.ظ

سلام
عجب نقاشی هایی کشید بود استادتون.اکثرا زیبا بودند اما چندتاییش پر از جزئیات بود که گاها به واقعیت نزدیک و تنه میزد.دیده و پنجه ش طلا.
میگن آب رد خودش رو میزاره. حکایت کارهای شماست که نشون میده زیر دیده و پنجه ی قوی ای کار کرده.
پنجه های شما هم بوی طلایی شدن میدن. یه جا با چوب روی سیم گوش رو نوازش می دن یه جا روی کاغذ چشم ها رو خیره. روی پنجه هاتون وقت بیشتری صرف کنید که ضرر نکردید.باشه روزی قدرشناس ها سراغش بیان.

سلام
بله ایشون زندگیشونو برای این کار گذاشتن...
ممنون از تعریفتون ... فقط یه سوال؟ طلایی یه رنگه ، اون وقت چطور میشه پنجه های من بوی طلایی شدن بده؟
اتفاقا یه 5 سالی این پنجه ها با چوب هم صدای قشنگی از سنتور در میاورد ...
نمیدونم چشم کی شور بوده از صبح انگشتای دست راستم از درد خم و راست نمیشن
حتما! واقعا تو برنامم هست
به امید آن روز

منور سازان ;) شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 06:54 ب.ظ

اون عکسه رو دیلیت کککککککککککککککککککن.

تا تو باشی وقتی میگم بیا بشین مثل آدم عکس بگیریم ناز نکنی

منور سازان ;) شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:08 ب.ظ

چقدر پیشرفت کردی. [دست]
اولی از سمت چپ و سومی از سمت راست رو بیشتر دوست داشتم. (در ردیف وسط)

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
اگه این دو تا کاری که دستمه تموم شه نظرت عوض میشه :)
آماده باش یروز بیام بکشمت ... البته دیروز ازت عکس گرفتم شاید همونو کشیدم :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد