مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

غم درمانی

میگن غم داره ... چشاش بیشتر از تصویر اصلیش غم داره



نگاهش میکنم ... آره ... غم داره ... چند بار با غم نشستم پاش؟ چند بار آهنگی که جیگرمو میسوزونه گوش دادم و رنگ ها رو قاطی کردم؟ ... چند بار وقتی گریم گرفته بود اومدم نشستم پاش که کسی نگه مهسا کو؟ 

دارم نقاش میشم ... اونو از غم این کارم فهمیدم ... که واقعا حس درونیه من بهش انتقال پیدا کرده

دارم یاد میگیرم حس رو نقش کنم ... می خوام نقاش نقش های احساساتم شم ... میخوام یروز بشینم پای سه پایه و همه این سال ها رو رنگ کنم و بزنم یه سینه سفید بوم ... 

غم جوهره وجود آدمه ... اصن یه حسی بهم میگه خاک آدم با غم گل شد ... غم اشک کی؟ خدا میدونه

فرقی نداره به همه آرزوهات برسی یا غرق بدبختی شی ... یعنی واسه فرار از غم فرقی نمی کنه ... اگه تونستی وجودتو تجزیه کنی، خاک و آبتو جدا کنی ... دیگه فرار از غم بی فایدست ... دیگه مسئولی در مقابل غمت ... در مقابل دلت که گاهی می خواد از سینت بزنه بیرون ولی محبوسه ...

برید یه هنر رو یاد بگیرید ... برید گل بکارید ... برید ساز بزنید ... نمیدونم ، یکاری کنید... با یه چیزیکه روح داره ولی ساکته ارتباط برقرار کنید

آدمیزاد از آدمیزاد خسته میشه .. یجا میبره ... یجا تموم می کنه ... یکی میره لب پرتگاه یکی میره پای بوم و ساز و آوازش

بریدن و کنده شدن از لحظات سخت ، یچیزی می خواد که ... روح داره ولی ساکته

چقدر اون چیز شبیه خداست...

هم درد تویی هم درمان ... از همه طرف مارو با خودت احاطه کردی ... شکرت

نظرات 5 + ارسال نظر
مامانی دخمل بلا شنبه 28 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:51 ب.ظ http://dokhmalebala.niniweblog.com

سلام مهسا جان عزیزم
اومدم کامنت بزارم برخوردم به کامنت نادم که نوشته بودی اینجا ایران است و پاسخ شما .....
خواستم اشاره کنم که
من هم با پاسخ شما کاملا موافقم دوست خوبم ....

هنر داشتن و هنرمند بودن واقعا نعمت بزرگیه ... میتونی با هنرت احساساتت رو نشون بدی و یا وقی دلت گرفته با هنرت خودت رو آروم کنی ....

واقعا , وقتی تو را دارم , چه چیز ندارم و وقتی تو را ندارم , چه دارم , یا رب .....

سلام مامان فاطمه عزیز
درسته، مثل هزاران هزار نعمتی که همه داریم و باید قدر بدونیم
هنرمند یجورایی همکار خداست با این تفاوت که قدرت دست و حنجره و ... همچیش از خداست که میتونه احساسش رو جون بده ولی خدا از همه لحاظ بی نیازه
ایشالله فاطمه خوشگل هم یه هنرمند واقعی شه

فالگیر چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:56 ب.ظ

این چهره ای که غم داره می ترکوندنش چطور چشهاش میتونن من رو بگیرن!؟ حالا چشمهاش سگ داشت یه چیزی!
غمش مشترکه منتها نشونش متفاوته. شما میگی کار چشمهاشونه ما می گیم کار بغضشونه.(من رو یاد بغض های هدیه تهرانی چهارشنبه سوری انداخت). مهم اینه که خالقش میخواسته که غم از چشمهاش بزنه بیرون !(الان باید این مساله بیااافته برام که افتاااااااد! )

ای بابا جناب فالگیر مهم تفاهم و علاقست ، از شما بعیده دنبال سگ چشم طرف باشید!
وای چه حس خوبی بهم دست داد گفتید خالقش!!!
خدارو شکر که افتااااد×

فالگیر سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام
چشمهای اثرتون اگر کمی برقش بیشتر بود واقعا چشمهای آماده خیس شدن رو تمیز نشون میداد.تو نگاه من الان بیشتر حس بعضه خوب خودش رو نشون داده تا اشکهایی که قراره سرریز شه تو تابلو. ازونهایی که میگیره میخواد خفه کنه نمی کنه دوباره میگیره اما میخواد خفه کنه اما نمی کنه و ....
ما فکر می کنیم که بغض غمه تو صورت بهتر از غم چشمهاش درومده.

علیک سلام
آخه میترسیدم بیشتر باشه برقش شمارو بگیره ؟ :))
اخ اخ چه بغض بدی رو مثال زدید ... گلوم سوخت وقتی یادش افتادم
شما آزادی هرجور راحتی و حس می کنید حس کنید و بی نهایت حستون برای من قابل احترامه ... اتفاقا خیلی خوبه که به هرکس یه حس رو بده .. شاید نشون میده الان حس روحی شما به بغض نزدیک تره تا غم

نادم سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:30 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ !
ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﺎﯾﺶ ﺟﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ , ﺑﺎﺳﻦ ,
ﭘﺎﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﯾﯽ !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﯿﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺗﻨﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﻧﮓ ﺷﻮﺭﺕ ﻭ ﺳﻮﺗﯿﻨﺖ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ !
ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ 0 ﺍﺳﻼﻣﯽ !!
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻣﺘﺮﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﻤﺎﻟﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﻧﺪ !
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﭘﺎﻫﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﺸﺪ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻂ ﻋﺎﺑﺮ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻋﺮﺽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻠﮑﺴﯿﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻨﺖ ﺗﺮﻣﺰ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺮﺍﯾﺖ
ﺗﯿﮏ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ 20 ﺭﺍ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺍﻫﻞ ﺷﯿﻄﻨﺖ
ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺣﺮﻑ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺸﺶ ﺍﯾﻦ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ , ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯽ

دوست نادم من
اگه بلاگ اسکای اجازه میداد ترجیح میدادم بخش هایی از حرف های شما رو جاش 3 نقطه بذارم
نه بخاطر اینکه فکر کنم دارید دروغ میگید یا این چیزها وجود نداره، ولی اولا دوست داشتم بفهمید حرمت اینجا اجازه نمیده که چنین حرف هایی زده شه ثانیا لکه بدنامی برای ایران و اسلام کردن کار بچگانه و خنده داریه چون این مردها ( و بخصوص زنهای نادرست) همه جا هستند و اسلام کمکیه برای سالم تر موندن اگر خودمون بخواییم...! اینجا ایرانه ... کشوری که بستر درست بودن توش هست ... مثل خیلی کشورها نیست که اگر سالم باشی ، نشونه کودن بودنت باشه یا اجازه ادامه تحصیل ازت گرفته بشه ، همین! قرار نیست اینجا بهشت باشه و ما بد باشیم و انتظار بهشت داشته باشیم!
بهشت هم به پاکی افرادی که توشه بهشته وگرنه همین آدمها تو بهشت هم برن اونجا فرقی با جهنم نداره...
بد همه جا هست خوب هم همه جا هست ... شاید بشه به مردها این انتقاد رو گرفت که حجاب فکر و چشمشون رو رعایت نمی کنن مثل خیلی زن ها که حجاب جسم و زیبایی هاشون رو رعایت نمی کنن! ولی تمام حرف من اینه که اشتباهه بگیم "اینجا ایران است...ایران اسلامی ! " اینجا ایران است! باز هم میگم اینجا جاییه که بستر اسلامی برای آدم ها فراهم شده ... میتونیم استفاده کنیم میتونیم هم استفاده نکنیم ... انتخاب!
خلاصه که این حرف ها هیچ باری رو شونه های من نداشت و امیدوارم نویسنده این متن تعصباتش رو کنار بذاره و با فرصتی که برای نوشتن داره بشینه بیشتر فکر کنه و دنبال راه حل باشه... حداقل برای خودش... که حتما اول باید خودمون رو اصلاح کنیم بعد شروع به اعتراض و یارگیری کنیم و درنهایت نصیحت!

فریناز سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:52 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

چه غم غریبی داره...

غم غریب... درسته... اکثر غم ها غریبن، چون برای هرکس منحصر بفرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد