دفتری بود که گاهی من و تو می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تورا خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
منکه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه کردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنینم ای یار
من نوشتم هربار
با تو خوشبخت ترین انسانم...
ولی افسوس
مدتی هست که دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!!
"ممنون از نویسندش"
اگه یادم واسه تنهایی و دردات ، دیازپامه
تو واسم اکسیژنی...نباشی... نباشم... باشه؟
امروز اولین چیزی بود که باهاش مواجه شدم
عدد جالبیه
درضمن، امروز 91/9/19 می باشد..! کاش 9شنبه هم داشتیم