مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

مُـــــح مَــــهات زنـــدگی مــــا

زندگی از بعد ما شدن می شود مجموعه ای از مح مه ها ... اینجا مجموعه ای از زندگی من است

بوی عطر آشنا از ناآشنا

امان از بوی عطری آشنا از ناآشنا که نبودت را بی رحمانه به رخم می کشد..

گاهی آرزو میکنم کاش جدایی هم خجالت سرش میشد! آن وقت برای ما چه عرق ها که از شرم نمی ریخت.


من که آدم نشدم لااقل کاش خدا بعضی چیزها را خلق نمی کرد... 

دل من قصری شده برای دلتنگی هایم...

دلتنگی جان سوزی قلبم را احاطه کرده

و قصد سفر ندارد

چراکه این قلب

آنقدر از مهر او بزرگ شده،

که دلتنگی

جایی بهتر از آن پیدا نمی کند...

دل من قصری شده برای دلتنگی هایم... 

که همیشه با من است

در اتوبوس،

در تاکسی،

در عروسی،

در عزا،

در نقاشی ها،

در طرح های نا خواسته و خواسته

در روزهای تقویم،

در عروسک ها،

در کتاب ها،

در فکرم،

در آرزوها

همه چیز ...

همه چیز جرقه ایست برای گر گرفتن دلتنگی...

و صدا کردن چشم برای خاموش کردن آتش دل،

قطره به قطره...


دلتنگی هم چنان واژه ایست که بیش از گاه و بیگاه به آن دچار می شوم...

بای بای 90

90 هم به نفس نفس افتاده...

خیلی خسته شدم تو این سال.. الان که میشینم به گذشته فکر میکنم میبینم واقعا راست میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست. از بهار تا همین الان زجرم داد و داد و ...

خوشحالم که داره تموم میشه


میریم بسوی سال جدید ، نینی جدید ، مهسای جدید ، زندگی جدید ...


خدایا منو سفت بچسب!